من امروز افتخار این را دارم که طرفدار بزرگ ترین –محبوب ترین –لایق ترین و افول ناپذیر ترین تیم دنیا هستم.
گفت :کجا بودی؟گفتم سر تمرین تیم.
یاشاسین تیراختور
گفت :کجا بودی؟گفتم سر تمرین تیم.
گفت به کجا می روی؟ گفتم برای دیدن مسابقه تیم.
گفت از کجا می آیی : گفتم :از تماشای بازی تیم.
گفت : چرا خوشحالی؟ گفتم :برای برد تیم.
گفت چرا ناراحتی : گفتم برای باخت تیم.
گفت چرا در فکر فرو رفته ای گفتم : بخاطر حواشی تیم.
گفت چرا در یاس به سر می بری گفتم :به خاطر مظلومیت تیم.
گفت از چه چیزی به خودت می بالی و مغروری گفتم :از محبوبیت و سرافرازی تیم.
گفت خسته شدم بس کن ! پس کی زندگی می کنی ؟ گفتم منظورت از زندگی چیست ؟
گفت : پدر – مادر-درس خواندن –شغل پیدا کردن-تفریح-مسافرت –ازدواج –از دین و مذهب و خدا لذت بردن و ............ توچی .......... !
و من گفتم :
من همه اینها را دارم و از تو هم بیشتر فقط تنها فرقی که بین من و توهست من یک معشوقه دارم که تمام آنهایی که تو به عنوان زندگی خواندی را یکجا دارد و من با او به تمام آنها می رسم .
بله : مگر نه این است که پدرها و مادرها دوست دارند اولادشان شاد باشند-سالم تفریح کنند سر افراز باشند و موفق باشند و پرغرور؟
من با تیم سالمترین انتخاب –سالم ترین تفریح –سرفرازترین قله ها را تجربه می کنم
من با افتخار به مدارج عالی تحصیلی می رسم و برای خودم والدین و تیمم افتخار می آورم .
آری من افتخار می کنم که یک عاشق تمام نشدنی برای تیم هستم
من امروز افتخار این را دارم که طرفدار بزرگ ترین –محبوب ترین –لایق ترین و افول ناپذیر ترین تیم دنیا هستم به این می بالم که طرفدار تحصیل کرده ای برای تیمم هستم
شغلم را به شرط بودن کنار تیمم انتخاب میکنم
تفریحم را مسافرتهایی را که کنار تیم هستم
همسری که انتخاب کرده ام نیز یک هوادار است پس ازدواجم هم در راستای تیم است مطمئن هستم که در اینده بچه هایم هم یک هوادار مفتخر بزرگ خواهند شد .... من امروز افتخار میکنم دوست من ! افتخار می کنم که با زیباترین لباسهایم برای تماشای بازی تیمم به ورزشگاه می روم من از بهترین عطرهایم موقع رفتن به استادیوم استفاده می کنم – من با چه سوداهایی به ورزشگاه می روم من به این احترام افتخار می کنم و من می دانم که این تیم فقط یک تیم نیست یک قداست است یک اتفاق روحانیست که روحها را التیام می دهد.نه فقط جسم و روان را ... !
تیم به من یاد داد چطور یک همشهری باشم چه طور می شود غیرت و تعصب را بارها و بارها تعریف کرد .
تیم من آن قدر مقدس هست که باذکر نام خدا وارد ورزشگاه میشوم –در طول بازی از او یاری می جویم بعد از برد تیم او را شکر میکنم و بعد از باخت تیم هم عاشقانه با او دردودل میکنم
تیم به من امیدوار بودن را آموخت –تیم مرا صبور کرد – عشق بلاعوض را یادم داد و .......گفتم ....
گفت صبر کن نذار بیشتر از این احساس کنم چقدر عقب مانده ام خوشا به سعادتت
ایا من هم می توانم ...........
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر