بستوده ترین کلام است دوست داشتن.
رذل آزار ناتوان را دوست می دارد!
لئیم پشیز را و بزدل قدرت و پیروزی را.
رذل آزار ناتوان را دوست می دارد!
لئیم پشیز را و بزدل قدرت و پیروزی را.
آن نابستوده را که بر زبان ماست کجا آموخته ایم؟
حکایت تیم تراکتور و هوادارانش حکایت عشق است. عشق به یک پدیده، پدیده ای که تاریخ انقضا ندارد، پیر نخواهد شد و هیچگاه زیبایی هایش را از دست نخواهد داد.
در کل فوتبال پدیده ای عجیب است، چون در آن مقوله ای به نام تکرار را هیچ گاه نمی توان دید. فوتبال ورزش امید است و با این او،صاف تراکتور امید مردم آذربایجان.
حال بیایید با یک نظر عمیق تر به تیم تراکتور و هوادارانش بنگریم. نگاهی که بیشتر با منطق اجتماعی درگیر است نه کلیشه های تکراری که دیگر نه لذت اولیه را دارند و نه ارزش اولیه را.
تراکتور یک پدیده اجتماعی است. پدیده ای که در همه جای دنیا وجود دارد و ماهیتش با شرایط محیطی خود گره خورده است. تفاوتها از همین شرایط محیطی سرچشمه می گیرند: همه جا تیمهایی هستند که طرفداران زیادی دارند و
تیمهایی هستند که اهمیتی، حتی برای همسایه دیوار به دیوارشان، ندارند؛ عامل محبوبیت تیمها در عوامل مختلفی ریشه دارد، که بحث و تحلیل آن از عهده این مقال خارج است. فکر می کنم تا اینجا همه با هم موافقیم که تراکتور یک پدیده ی بسیار محبوب در بین مردم آذربایجان است. آنقدر محبوب که حتی گاهی برای مردم شهر از نان شب هم واجبتر می شود.
با نگاهی به تاریخ ورزش شهر تبریز این محبوبیت را در شکلهای مختلف و آمار گوناگون خواهیم دید. حتما شما هم افرادی را دیده اید که از عشق 40 ساله تراکتور در قلبش سخن می گویند و این عشق همچنان مانند خون در رگانشان جاری است. می توانیم سری به آنها بزنیم و از آنان بپرسیم که آیا نتایج کسب شده توسط تراختور در میزان عشق آنان تأثیر گذاشته است؟ (البته کتمان نمی کنیم که مبارزه برای برد است و ایمان داریم که هیچ کس از باخت خوشحال نمی شود. کسی هم نمی تواند بگوید ورزش تنها به خاطر تندرستی انجام می شود. مسابقه حتی در سطحی ترین لایه ها، تلاش برای پیروزی را در خود مستتر کرده است. « این را می توانیم در لذت پیروزی یک کودک خردسال در مسابقه ی گل کوچک، بر همسن و سالانش به وضوح مشاهده کنیم. »)
هدفمان چیز دیگری است. بعد از این مقدمه می خواهیم همگی این احساس مشترک را بیدار کنیم که تراکتور را دوست داریم. تراکتور یک کل است که دارای اجزاء مختلف است. تراکتور یک کل است که تاریخ انقضا ندارد و دارای اجزایی است که تاریخ انقضا ندارند ولی جایگزین می شوند. این واقعیت را در تاریخ تیم می توان به وضوح مشاهده کرد: تراکتور بازیکنان و مربیان بسیار محبوبی
به خود دیده است. آنها را تمام ما می شناسیم، یا حداقل اسمشان را شنیده ایم و ندیده حس احترامی در ما نسبت به ایشان ایجاد شده است.
یک مثال می زنم و به همین بسنده می کنم: محبوبترین مربی تاریخ تراکتور، واسیلی گوجا. او بسیار با دانش و زحمتکش بود و نتایج بسیار خوبی هم کسب کرد. اما مردم واسیلی را به خاطر دانش و یا نتایجش دوست نداشتند، آنها واسیلی را دوست داشتند چون جزوی از کلیت تراکتور بود برای این کل زحمت کشید و بسیار سودمند بود. این احترام و عشق به واسیلی در قلب هواداران تراکتور آنقدر زیاد است که با اسم او ناخودآگاه به پا می خیزیم و در دل، همیشه ممنون او هستیم. امروز واسیلی در تبریز نیست و نمی دانیم که در کجای دنیا زندگی می کند، اما تراکتور هنوز هم اینجاست، هنوز هم می جنگد وما را به هیجان و شور وا میدارد.
ما تراکتور را دوست داریم و اجزا آن را، چون تراکتوری هستند. چون برای آن کلی که ما دیوانه وار دوستش میداریم، تلاش می کنند و به آن تعلق دارند.
باید یاد بگیریم که تیم را دوست داشته باشیم نه فرد را. باید عاشق کل بود نه جزء: (به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست، یا به قولی دیگر: چون که صد آمد نود هم پیش ماست)
ما تیممان را دوست می داریم به خاطر همین از اجزاء آن حمایت می کنیم، هر کس که باشد، به هر زبانی که مکالمه کند و اهل هر کجا که باشد.
ما باید صبور باشیم، چون زندگی ادامه دارد، به پایان راه بیاندیشیم و به خاطر سربلندی فرداهایمان امروز را بسیار آگاه، دقیق و منطقی سپری کنیم.
در فوتبال همه خواهند رفت تنها دو چیز می ماند: ما و تراکتور…
وعده ما: پنجشنبه و تمام روزهای تمام سالها... تنها برای تراختور
یئل یاتار ...
در کل فوتبال پدیده ای عجیب است، چون در آن مقوله ای به نام تکرار را هیچ گاه نمی توان دید. فوتبال ورزش امید است و با این او،صاف تراکتور امید مردم آذربایجان.
حال بیایید با یک نظر عمیق تر به تیم تراکتور و هوادارانش بنگریم. نگاهی که بیشتر با منطق اجتماعی درگیر است نه کلیشه های تکراری که دیگر نه لذت اولیه را دارند و نه ارزش اولیه را.
تراکتور یک پدیده اجتماعی است. پدیده ای که در همه جای دنیا وجود دارد و ماهیتش با شرایط محیطی خود گره خورده است. تفاوتها از همین شرایط محیطی سرچشمه می گیرند: همه جا تیمهایی هستند که طرفداران زیادی دارند و
تیمهایی هستند که اهمیتی، حتی برای همسایه دیوار به دیوارشان، ندارند؛ عامل محبوبیت تیمها در عوامل مختلفی ریشه دارد، که بحث و تحلیل آن از عهده این مقال خارج است. فکر می کنم تا اینجا همه با هم موافقیم که تراکتور یک پدیده ی بسیار محبوب در بین مردم آذربایجان است. آنقدر محبوب که حتی گاهی برای مردم شهر از نان شب هم واجبتر می شود.
با نگاهی به تاریخ ورزش شهر تبریز این محبوبیت را در شکلهای مختلف و آمار گوناگون خواهیم دید. حتما شما هم افرادی را دیده اید که از عشق 40 ساله تراکتور در قلبش سخن می گویند و این عشق همچنان مانند خون در رگانشان جاری است. می توانیم سری به آنها بزنیم و از آنان بپرسیم که آیا نتایج کسب شده توسط تراختور در میزان عشق آنان تأثیر گذاشته است؟ (البته کتمان نمی کنیم که مبارزه برای برد است و ایمان داریم که هیچ کس از باخت خوشحال نمی شود. کسی هم نمی تواند بگوید ورزش تنها به خاطر تندرستی انجام می شود. مسابقه حتی در سطحی ترین لایه ها، تلاش برای پیروزی را در خود مستتر کرده است. « این را می توانیم در لذت پیروزی یک کودک خردسال در مسابقه ی گل کوچک، بر همسن و سالانش به وضوح مشاهده کنیم. »)
هدفمان چیز دیگری است. بعد از این مقدمه می خواهیم همگی این احساس مشترک را بیدار کنیم که تراکتور را دوست داریم. تراکتور یک کل است که دارای اجزاء مختلف است. تراکتور یک کل است که تاریخ انقضا ندارد و دارای اجزایی است که تاریخ انقضا ندارند ولی جایگزین می شوند. این واقعیت را در تاریخ تیم می توان به وضوح مشاهده کرد: تراکتور بازیکنان و مربیان بسیار محبوبی
به خود دیده است. آنها را تمام ما می شناسیم، یا حداقل اسمشان را شنیده ایم و ندیده حس احترامی در ما نسبت به ایشان ایجاد شده است.
یک مثال می زنم و به همین بسنده می کنم: محبوبترین مربی تاریخ تراکتور، واسیلی گوجا. او بسیار با دانش و زحمتکش بود و نتایج بسیار خوبی هم کسب کرد. اما مردم واسیلی را به خاطر دانش و یا نتایجش دوست نداشتند، آنها واسیلی را دوست داشتند چون جزوی از کلیت تراکتور بود برای این کل زحمت کشید و بسیار سودمند بود. این احترام و عشق به واسیلی در قلب هواداران تراکتور آنقدر زیاد است که با اسم او ناخودآگاه به پا می خیزیم و در دل، همیشه ممنون او هستیم. امروز واسیلی در تبریز نیست و نمی دانیم که در کجای دنیا زندگی می کند، اما تراکتور هنوز هم اینجاست، هنوز هم می جنگد وما را به هیجان و شور وا میدارد.
ما تراکتور را دوست داریم و اجزا آن را، چون تراکتوری هستند. چون برای آن کلی که ما دیوانه وار دوستش میداریم، تلاش می کنند و به آن تعلق دارند.
باید یاد بگیریم که تیم را دوست داشته باشیم نه فرد را. باید عاشق کل بود نه جزء: (به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست، یا به قولی دیگر: چون که صد آمد نود هم پیش ماست)
ما تیممان را دوست می داریم به خاطر همین از اجزاء آن حمایت می کنیم، هر کس که باشد، به هر زبانی که مکالمه کند و اهل هر کجا که باشد.
ما باید صبور باشیم، چون زندگی ادامه دارد، به پایان راه بیاندیشیم و به خاطر سربلندی فرداهایمان امروز را بسیار آگاه، دقیق و منطقی سپری کنیم.
در فوتبال همه خواهند رفت تنها دو چیز می ماند: ما و تراکتور…
وعده ما: پنجشنبه و تمام روزهای تمام سالها... تنها برای تراختور
یئل یاتار ...
نويسنده: امين
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر